مبانی نظری معماری :
نوع نگاه شخص به زندگیو طرز تلقی ازجهان هستی ( جهان بینی ) را مبانی نظری گویند.
پس ازآشنایی با مفهوم مبانی نظری به صورت عام و کلی ،برای بررسی بیشتر مبانی نظری معماریباید به تعاریف مختلف از آن بپردازیم و جنبه های مختلف مبانی نظری در معماری رامورد بررسی قرار دهیم .
در شناخت و بررسی ابتدایی از مبانی نظری معماری باید بهبررسی خود مبانی نظری معماری که شامل هدف ، ماهیت و گرایش های نظری معماری می باشدپرداخت و پس از آن به مو ضوع مبانی نظری عام معمار یا طراح در یک طرح و پیوند فرهنگو معماری که شامل علوم اجتماعی و فرهنگی و اصول زیبایی شناسی می باشد پرداخت و درنهایت مبانی نظری طراحی معماری که شامل منابع شناخت و تئوریها ی گذشته و نوینمعماری می باشد را مورد بررسی قرار داد.
مبانی نظریمعماری:۱-مجموعه و نظامی از داده ها و مفاهیم است که به توصیف و تبیین پدیدههای معماری که شامل آثار معماری و اندیشه های مکتوب است می پردازد و این کار را بادو هدف انجام می دهد :
- تولید معماری جدید
- نقد معماری گذشته و ‘موجود
۲-مجموعه ای از ویژگیهای مفهومی و معنایی است که یک طراح (معمار) آنها را در طراحی اثر خود القاء می کند ، که این القاء می تواند آگاهانه و یا بصورتناخودآگاه باشد.
۳-حاصل تعامل سه اصل مردم ، معمار و معماری که شامل نوعنگاه مردم به معماری، نوع نگاه معمار به معماری و نگاه معمارانه به زندگی مردم میشود.
معماران متفاوت با احساسات ونگرشهای متفاوت کار می کنند .بعضی از آنهابرای شروع به کار فاز یک از بنیان فیلسوفانه به عنوان راهبری برای تصمیم گیریاستفاده می برند .
مبانی نظری عام معمار یا طراح در یکطرح :
روحیه و شخصیتی است که طراح برای یک پروژه خاص متصور می شود واز طریق آن ایده های کلی خود را در ارتباط با پروژه بیان می کند . معمار همچون دیگرهنرمندان خلاق،با چند روش کاری مورد استفاده خود انس می گیرد و با ترکیبهای متفاوتآنها و آزمایشهای پی در پی ،زبان مطلوب برای هر طرحی را می یابد .بنا براین هر کارجدید او به کارهای قبلی او متمایل است و بر حسب اعتقاد او به تغییر مد و سلیقه،کارهای او نیز تغییر می کند .
مبانی نظری طراحی معماری :
اصول و ضوابطی ( دستورالعملهای طراحی ) است که طراح بعد از شناخت وارزیابی موضوعات یک پروژه خاص برای حصول مبانی نظری عام طرح ، اتخاذ می نماید
گذر زمان جبری فرا راه معماری سنتی
برای زندگی روزمره امروزی آیا معماریسنتی می تواند جوابگوی نیازهای ما باشد؟
آیا دائم نشستن و فکر کردن به مسائلفلسفی ،فرهنگی وهویتی می تواند مشکلات مارا حل کند؟
گذر زمان جبر را وارد میکند،جبری که معماران ومخاطبان را از معماری سنتی جدا ویا دور می کند،این جبر می تواندجبر اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی،تکنولوژیک ویا سیاسی باشد،به هر حال موجودیت جبردرتمامی موارد فوق بر اثر گذر زمان است ، هنرو معماری همیشه و در همه حال تابع اصول وضوابط معین و شناخته شده ای است و پیوندی استوار و ناگسستنی با فرهنگ، الگوهایرفتاری و ارزشهای جامعه داردو به همین دلیل است که سبک های معماری هر دوره ،انعکاسیاز فرهنگ و هنر آن دوره محسوب می شود، همچنانکه تغییرات در معماری با تغییراتی کهدر سایر عرصه های زندگی به وقوع می پیوندد متناسب است،و این تغییرات لازمه معماریپو یا و زنده است تا بتواند نیازهای جدید انسان را پاسخگو باشد. هر سبک جدید معماریبر اصول، روشها و سنتهای سبک های پیشین استوار است و به همین علت است که بین سبکهایگوناگون معماری در گذشته رابطه ای محکم وجود دارد به طوری که مرزبندی در بین آنهادشوار به نظر می رسد. این نزدیکی اصول و روشهای معمار در بین سبکهای مختلف نشاتگرفته از فرهنگ، سنن و الگوهای رفتاری مشابه افراد جامعه می باشد که با اندکتغییرات در شیوه های جدید زندگی و فرهنگ مردم که ریشه در زمان دارد،به علت پاسخگوییبه نیازها جدید باعث به وجود آمدن سبکهای معماری می شده،پس باید گفت که زمان همیشهدر حرکت است و آن قومی موفق است که نیازهای معماری جامعه را درک کند و زمان ومکانجامعه خود را بشناسد، معماری باید در جهان آزاد صورت پذیرد جهان آزاد بدان معنانیست که تمام مکانهای خاص لزوماً هویتشان را از دست بدهند و جملگی شبیه به همشوند، جهان آزاد، جهان ارتباطات و تغییرات است، و مستلزم نوعی گونهگونی است. بهبیان دیگر، زندگی ضرورتاً با خصوصیات محلی رابطه دارد، و تجسم هر نوع جهان بایدتجلی این خصوصیات را با نیاز و تکنولوژی روزدر بر گیردو اینکه معماری میتواند ریشهدر محل داشته باشد و با زمان به جلو گام بردارد یعنی می توان بر فراگیر و به روزبودن آن تأکید داشت،در واقع می توان رشد سنت جدید را در معماری از ابتدای تاریخ تاکنون مشاهده کرد، پس نمی توان گفت ظهور معماری جدید که بر اساس همان فرهنگ والگوهای رفتاری انسان در زمان خویش و بر اساس نیازها و امکانات جدید و نه بر اساسفرهنگ ، نیازهاو محدودیتهای گذشته شکل گرفته است ،باعث گسست پیوندهای محکم و استواربین برخی از مظاهر و جلوه های زندگی با فرهنگ جامعه و در نتیجه از بین رفتن معماریسنتی شده است زیرا اگر اینگونه می بود بایستی تمامی سبکهای معماری که باعث رشد ،پیشرفت و تکامل معماری در طول زمان شده است به دلیل آنکه سبک قبلی خود را دگرگونکرده و یا تکامل بخشیده را مخل و نابود کننده معماری سنتی و هویت معماری بدانیم وطبق دیدگاه و نظریه سنت گرایان متعصب بگوییم که اصولاً انسانها وظیفه نداشتند کهعمر و توان خویش را صرف کشف یااختراع و ایده های جدید و برپایی چنین دستاوردهایینمایند و می بایستی گرایش به سنتها و راههای گذشته داشته باشند، هر چند با کمی تاملمی توان سنت گرایی آنان را با پیشرفت همان سنت در طول زمان به چالش کشید،زیرا ممکناست که همان چیزی که امروز مدرن است فردا سنت شود.به نظر من و بسیاری دیگر، سنتچیزی در گذشته نیست ،سنت همیشه با ماست و خواهد بود سنت نیاز واعتقاد ما در دورانیاست که در آن به سر می بریم، البته شاید معماری مبتنی بر سنت باشد اما دیگر متعلقبه آن نیست، معماری همیشه و در همه حال با زمان همراه و هم قدم بوده است، و اینزمان است که بر اساس ماهیت و جبر خویش فرهنگها،سنن و الگوهای رفتاری را می سازد ویا تغییر می دهد، باید بپذیریم که معماری و هنرهای سنتی یکی پس از دیگری بر اثر جبرگذر زمان از بین خواهند رفت همانگونه که از ابتدا تا به حال در هر دوره کم رنگ وکمرنگ تر شده و در آخر ضعیف یا از بین رفته اند. سنت باید گسست کامل از آن باشد منتهاگسستی که آگاهانه و هوشیارانه است و به بقای فرهنگ میاندیشد نه تخریب آن، سنتمتعصب حاصل یک جهاننگری مداوم و تقلیدی است که امروز منسوخ شده، به هر حال جبرزمان و جود دارد و بهترین راه مقابله با آن همراهی با آن است ،یعنی با این جبرهمراه شد و آن را واقعیتی غیر قابل انکار دانست.
اگرمعماری سنتی و ایرانی نمیتواند تکنولوژی و روشهای معاصر را در خودجا دهد و نیاز امروز را بر طرف کند به این خاطر است که نتوانسته با تپشهای زندگیامروزی همراه شود، اتفاقی که در شعر معاصر با هوشمندی نیما افتاد گسستن از سنت شعرکلاسیک بودکه از راه نقد آن اتفاق افتاد. نیما به این نتیجه رسید که جهانبینی شاعرکلاسیک مبتنی بر سوبژکتیویته است؛ او به پیرامون خود نگاه عینی و ابژکتیو ندارد. نیما سعی کرد که این رویه را در شعر خود دنبال نکند. خوب! این یعنی نقد تاریخ. امانغمههای محزون موسیقی ،معماری و دیگر هنرهای ایرانی هنوز هم گرفتار همان جهانبینیسوبژکتیو است که از دیرباز بر کلیت فرهنگ ما حاکم بوده است. به همین دلیل پاسخگوینیاز نسل امروز نیست. من متاسفم که هنوز چنان نگاه هویتخواهانه و متصلبی بر هنرهاومعماری ایرانی حاکم است که حاضر نیست به آن نگاه انتقادی بیندازد و طرحی نو بیاورد ...
گویا جبری که از آن سخن به میان است درخصوص معماری ایرانی به جای تکامل تدریجی آن بر اساس نیازهای روز و نوع جهان بینی وفرهنگ و هویت ایرانی جبری است کنترل نشده که متاسفانه سعی درحذف معماری ایرانی وجایگزینی آن با معماری همگام با زمان ،مطابق با نیازهای جدید به روز و بسته بندیشده اما وارداتی دارد ،و به نظر من این هیچ دلیلی ندارد مگر مقابله متعصبانه بعضی افراد که سعی در حفظ هنر و معماری ایرانی به شکل سنتی خود(سنت متعصبانه) و عدم توجه به جبر زمان هستند و بدون توجه به قابلیتهای جدید در معماری ایرانی و نیازهای جدیدبشری بر سنتی بودن آن اصرار می ورزند و مخالف با همگام نمودن آن با زمان بر اساساصول و فرهنگ و جهان بینی ایرانی هستند.