صفحه شخصی بهزاد حسین زاده   
 
نام و نام خانوادگی: بهزاد حسین زاده
استان: لرستان - شهرستان: خرم آباد
رشته: کارشناسی معماری - پایه نظام مهندسی: سه
شغل:  طراح
تاریخ عضویت:  1389/01/17
 روزنوشت ها    
 

 خداوند انسان را آفرید بخش عمومی

17


 



خدا خر را آفرید و به اوگفت:
تو
بار خواهی برد، از زمانی که
تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی
که تاریکی
شب سر می رسد.و همواره بر
پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو

علف خواهی خورد و از عقل بی بهره
خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی
کرد
و تو یک خر خواهی
بود.

خر به خداوند پاسخ
داد: خداوندا!من می خواهم خر
باشم،

اما پنجاه سال برای خری همچون من
عمری طولانی است.پس
کاری کن فقط
بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی
خر را برآورده کرد

 



 



خدا سگ را آفرید و به او گفت:
تو نگهبان
خانه انسان خواهی
بود و بهترین دوست و وفادارترین
یار انسان خواهی
شد.تو غذایی را که
به تو می دهند خواهی خورد و سی سال
زندگی خواهی
کرد.تو یک سگ خواهی

بود.

سگ به خداوند پاسخ داد:
خداوندا!سی
سال زندگی عمری
طولانی است.کاری کن من فقط پانزده
سال عمر کنم و خداوند
آرزوی سگ را
برآورد

...





 



خدا میمون را آفرید و به او
گفت:
و تو از این سو به آن سو و از
این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و

برای سرگرم کردن دیگران کارهای
جالب انجام خواهی داد و بیست سال

عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی
بود.

میمون به خداوند پاسخ
داد:
بیست سال عمری طولانی است، من
می خواهم ده سال عمر کنم.و خداوند

آرزوی میمون را برآورده
کرد.

و

 



 


سرانجام خداوند انسان را آفرید و
به او گفت:
تو انسان هستی.تنها
مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره

زمین.تو می توانی از هوش خودت
استفاده کنی و سروری همه موجودات

را برعهده بگیری و بر تمام جهان
تسلط داشته باشی.و تو بیست سال عمر

خواهی کرد.

انسان گفت:سرورم!گرچه من
دوست
دارم انسان باشم، اما بیست
سال مدت کمی برای زندگی است.آن سی
سالی که
خر نخواست ، آن پانزده

سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که
میمون نخواست زندگی کند، به من
بده.


و
خداوند آرزوی انسان را برآورده
کرد...


و

از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست
سال مثل انسان زندگی می
کند!!!


و



 


پس از آن،ازدواج می کند و سی سال
مثل خر کار می
کند مثل خر زندگی می
کند ، و مثل خر بار می
برد

و

 


 



پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند،
پانزده سال مثل
سگ از خانه ای که در
آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و
هرچه به او
بدهند می
خورد...!!!

و

 


 

وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون
زندگی می کند؛ از
خانه این پسرش به
خانه آن دخترش می رود و سعی می کند
مثل میمون نوه
هایش را سرگرم
کند








پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت 17:58  
 آراء    
 

امیر یاشار فیلا ، م. مستاجران ، مریم میرزایی ، ف الف ، سعید برادران همتی ، مهدی قنواتیان ، هیوا آتشبار ، شادین امانی ، عباس غفاری ، مائده علیشاهی ، مسعود احمدنژاد ، محسن مطلع ، میرسعید نوربخش ، نازنین بهشتی ، مهدی سهرابی ، وحیده طباخها ، سید مهدی موسوی

 نظرات    
 
مهدی حمزه زاده آذر 01:19 آدینه 18 آذر 1390
0
 مهدی حمزه زاده آذر
با عرض سلام خدمت جناب حسین زاده تا آخر مطلب نخندیده بودم ولی آخرین جمله قضیه ترکیدم...:-دی خیلی با حال بود ممنون
مجید صابر 11:32 آدینه 18 آذر 1390
0
 مجید صابر
طنز بسیاربسیار زیبا و پر مغزی بود ممنون
امیر اسحاقیان 11:42 آدینه 18 آذر 1390
1
 امیر اسحاقیان
ببخشید ولی خیلی داستان مزخرفی بود
توهین آمیزه هرچند طنزه ولی نا امید کنندست.
مسعود احمدنژاد 23:00 آدینه 18 آذر 1390
0
 مسعود احمدنژاد
از نظر طنز جالب بود.
ممنون مهندس
وحیده طباخها 20:36 شنبه 19 آذر 1390
0
 وحیده طباخها
:))))))))))
خیلی خیلی جالب بود
سید مهدی موسوی 07:38 یکشنبه 20 آذر 1390
0
 سید مهدی موسوی
اگر از دیدگاه فقط طنز نگاه کنیم خنده دار هست اما اگر از .................
ممنون مانا باشید
هاوری نصیری 11:13 یکشنبه 20 آذر 1390
1
 هاوری نصیری
بسیار پر معنا و تاثیر گذار بود@تشکر
رها پناهی 13:29 یکشنبه 20 آذر 1390
0
 رها پناهی
جالب بود